![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مناجات ماه صفری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
فرصتم طی شد و بیدار نشد که بشوم آخـرش لایـق دیـدار نـشـد کـه بـشـوم باعث دلخوشیات با ورع و ترک گناه پـسر فـاطـمه، یک بـار نـشد که بشوم من که یک عمر فقط مشغلهام دنیا بود سـر کـوی تو گـرفـتار نـشد که بـشوم شـهـدا اوج گـرفـتـند و زمـیـنی مانـدم وای از نفس، سبک بار نشد که بشوم اثـر مـرحـمـتت بـود که با کـوه گـنـاه آبـرو ریخـته و خـوار نـشد که بـشـوم برکت نان حـلالت همه جا با من ماند به کسی جز تو بدهکار نشد که بشوم حـاجـتم بود به پابـوس ابالفـضل رسم زائر صـحـن عـلـمدار نـشد که بـشوم گفت زینب چه کنم، هرچه که کردم آخر راحت از کوچه و انظار نشد که بشوم هرچه کردم که نخندند به ما مردم شام مـانـعِ خـنـدۀ اغـیـار نـشـد کـه بـشـوم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه صفری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سالهـا در حـسرت دیـدار دلبـر ماندهایم جـمعهها را منتـظر مـاهِ منـوّر، ماندهایم زودتر آقـا بـیا و حـال ما را خـوب کن از غـم دوری تو خـیلی مکـدّر مانـدهایم یوسف زهرا کجایی کُشت ما را انتظار میشود پس کی ظهور تو مقدّر، ماندهایم در محرم چون شما رخت عزا پوشیدهایم بیقرار آن دو چشم خون و مضطر ماندهایم روضه تعطیلی ندارد جنّت ما روضههاست ما که عمری گریه کن هستیم و نوکر ماندهایم آنقَـدَر چـایی بعـد روضـه مـزه میدهـد آنقـدر که منتظـر تا چای دیگر ماندهایم روضه را تعطیل گفتند عدهای وقت بلا از بـلا دوریم ما تا پـای مـنـبر مانـدهایم به دو دستان عمویت دست ما را هم بگیر ما که پای نوکری تا روز محشر ماندهایم فکر نوکر باش، نزدیک است آقا اربعین دردمـنـدیم و بـدون کـربـلا درمـانـدهایم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی اول مجلس، مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
پیمانه خالی است و کرم بینهایت است اما هـمـین گـدایـی مـا اوج عـزت است کـودک بـه غـیـر خـانـۀ بـابـا نـمـیرود یعنی هـمیـشه خـانۀ عـشّاق هـیئت است اینجا حـسیـنیه است در این خانۀ حسین حتی نفـس کـشـیدن ما هم عـبادت است آغـوش اگر که باز کنی خوب ها چرا؟! هر کس گناه بیـشتر آورده دعوت است خـاکی شـدم برای تو خـاکـم درست شد زحمت برای روضۀ تو عین رحمت است ما پـرورش گـرفـتـۀ زهـرای اطـهـریـم از مادر آنچه میرسد اصلاً محبت است محشر همه به دور حسین جمع میشویم فردوس بیحضور تو خاموش و خلوت است نزدیک اربعـین شده کاری بکن حـسین دیگر بـرات را بده وقـت زیـارت است گــودال سـخـت بــود بـرای دلـش ولـی اشک امـام عـصر بـرای اسـارت است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اینکه از زهـر جفا جای به بسـتر دارد طـشتی از خون دل خویش برابر دارد چـشمهایش به در و منـتـظر آمدنیست زیـر لـب زمــزمــه مــادر مــادر دارد جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست داغ ارثیست که در سیـنه مکرر دارد زهـر تنها کس و کار دل او گشت اگر یادگاریست که از کـیـنه هـمـسر دارد لحـظههای سفـرش در بغـلش میگـیرد چـادری را که بـوی یـاس معـطر دارد آرزو داشت نمیدید در آن کوچه تنگ مـادرش روی زمـین لالـه پـرپـر دارد گفت با گریه حسینم تو دگر گریه مکن که حسن میرود و سایه خـواهـر دارد آه؛ لایوم کیوم تو که در صحرا کیست؟ جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بزم حـسن حال و هـوایش فـرق دارد از ابــتــدا تـا انــتـهـایـش فــرق دارد اینجا هـمه کاره کـریم اهل بیت است آقـا نـگـاهـش بـر گـدایـش فـرق دارد با دست خالی برنمیگردی از این در بیت الکرم جود و سخایش فرق دارد چـشمیکه گـریان عـزای مجـتـبی شد بر او خدا لطف و عطایش فرق دارد گریه نکـرده مـزد کـارت را گـرفـتی گـریه کـنی که ماجـرایـش فـرق دارد آقا خودش فـرموده از کوچه بخـوانید اصلاً گریز روضههـایش فـرق دارد دارد صدای سـیـلی از کـوچه میآیـد این مجلس روضه عزایش فرق دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آن مـاه که در دامـن زهـرا بـنـشیـنـد بـایـد که چـنـین در دل دنـیـا بنـشیـند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شـانۀ طـاهـا بنـشیـند حالا که تویی آیهای از سـورۀ کـوثر بـاید که به تـفـسـیر تو مـولا بنـشـیـند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل آن دل که به درگـاه دو دریـا بنـشیـند آنقـدر کـریـمیکه فـقـیر آمد و گـفتی: از مـاست، بگـوئـید که بـالا بـنـشیـند آقای جوانان بهـشت است، جـماعت! دورِ که نـشـستـید؟ که تـنهـا بنـشیـنـد اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند جــای پـــســر اُمّ ابـــیـهــا بـنــشـیـنـد شـایـد پـسـر فـاطـمـه از پـای بیـفـتـد اما که شنـیـده است که از پا بنـشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشستهست گـیرد هـدف امروز، که فـردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد آن زهـر، به کـام تـو دلآرا بنـشـیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فـرداست که بر سـیـنۀ مـولا بنـشـیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغـت به دلِ گـنـبد خـضـرا بنـشـیـند شیرین دهن کـرببلا، گلپـسر توست از توست که اینگـونه به دلها بنـشیند با اذن بـرادر، پـسـر تـو، شـب آخـر برخاست که خـیمه به تماشا بنـشـیـند جـسم پـسرت، آه! شـبـیه جگـرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آری یک عمر دلش غرق عزاداری بود تا چهل سال، فقط کار حسن زاری بود از همان کوچکیاش کوچه گرفتارش کرد جگـر خون شدهاش حامل اسراری بود دم بهدم تکـیه به دیـوار غـریـبی میداد آنکه بر مادر خود فکر عصا داری بود هـفت بار از اثـر زهـر بخـود پیـچـیـده بارها این جگـرش صید جفـاکاری بود آخرین بار که زهر از گلویش پائین رفت روزه بـود و بخـدا لحـظۀ افـطاری بود از هــمـان روز کـه در خـانـۀ آقـا آمـد نـقـشۀ جـعـدۀ ملعونه جگر خواری بود زیر لب زمـزمۀ واحـسـنا زینب داشت خواهری که همه جا در صدد یاری بود نـاگـهـان دیـد به احـوال تـعـجـب زینب طشت رنگین شده و لَخت جگر جاری بود با خـبـر کـرد در آن حـال بـرادرهـا را باز هم دخت عـلی فکـر پـرستاری بود بیخـبـر بـود ز آثـار هَـلاهـل، ای وای اثـر سـودۀ الـمـاس عـجـب کـاری بـود قاسمش در بغل حضرت عباس گریست کـار عـبــدالـلـَهِ دردانــۀ او زاری بـود با وجودی که خودش حال عجیبی دارد هـمه جا ام مـصائب، پِـی دلـداری بـود آنکه در طشتِ بلا پاره جگر دید، همان دیـد در طشتِ طلا اوج گـرفـتاری بود «خیزران بود و لب قاری قرآن در طشت» غرق در خون، دهن و لعلِ لب قاری بود سرخ چشمی پی اظهار کـنـیزی خـندید شـاهـد خـنـدۀ او گـریۀ خـونـباری بـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـن زائـر نـگــاه تــوأم از دیــار دور آن ذرّهام کـه آمـده تـا پـیـشـگــاه نــور در نام تو چه حس غریبی نهفـته است در نام تو چه خاطرهها میشود مرور آقـا غـریب هـسـتی و وقـت سـرودنت حسی غریب در دل من میکند ظهور من هم غـریب مثل تو یا أيها الغـریب من کی صبور مثل تو یا أيها الصّبور بـا تـو چـقـدر مـاهـیـتـم فـرق مـیکـنـد مانند ایـسـتـادن شب در حـضور نـور در پـیـشـگــاه آیــنــه مــرد مــقــرّبــی تو بـضـعـة الـرسولی و ریحـانة النـبی ای نـور روشـنـای دل و خـانـهٔ نــبـی ای جـایـگـاه عــرشـی تـو شـانـهٔ نـبـی روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است نور تو ابتدای جهان، روح عـالم است از قـلـب تـو نـدیــدهام آقــا رحــیــمتـر از بخـشـش و کـرامت دستت کـریمتر حاتم به دست بخشش تو بوسهها زده است نـزد فـقـیـر بر لـب تو نه نـیـامده است سنـگ صبـور، مـأمـن غـمها و دردها ای خـانـهات پـنـاه هـمـه کـوچـهگردها صلحت حماسهایست که با روضه توأم است صلحـت چـقـدر آیـنـهدار مـحـرم است باید شناخت صبـر و شـکـیـبایی تو را باید گـریـست یک دهـه تـنهـایی تو را در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه غـربت همیـشه با دل تو توأم است، آه هر لحظهٔ تو بوده نشان از غـریبیات وای از غم دل تو، امان از غریبیات هر روز شهر بر غمت افزود وای من دشـنام بـود و نـام عـلـی بـود وای من عمری غریب بوده ولی صبر کردهای مانـند لحـظههای عـلی صبر کـردهای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
کـسی که با ادب و بـاوقـار میبـخـشد فـقـط بـه خـاطـر پـرودگـار میبـخـشد کریم فکر حساب و کتاب بخشش نیست به رسـم اهل کـرم بیشـمار میبخـشد به اسـم و رسـم تـوجه نمیکـند هرگـز بـه آشـنـا و غـریـب دیـار مـیبـخـشـد بـرای ایـنکه شـود حـفـظ آبـروی گـدا بدون منّت و بینـنگ و عار میبخشد تـمـام زنـدگـی مـن فــدای مــردی کـه تـمـام زنـدگیاش را سه بار میبخـشد مقابل بدی و طعنه پاسخش خنده است سـکـوت کـرده و آئـیـنهوار میبخـشـد به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار میبخشد ازآن که عادتش احسان، سجیهاش کرم است عجـیب نیست که بیاخـتـیار میبخشد چرا که او پسر ارشد همان مردیست که بـین مـعـرکـۀ کـارزار مـیبـخـشـد که بـین معـرکۀ کارزار از سر لطـف به دشمن سر خود ذوالـفـقـار میبخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده است کدام شـیر به وقـت شـکـار میبخـشد؟ همیشه موقع بخشش که میشود این مرد به رسم فاطمه اول به «جار» میبخشد برادرش هم از او ارث برده بخشش را اگر به راه خـدا شـیـرخـوار میبخـشد نـمـیدهـم بـه دو عـالـم غـلامـی او را گرفـتم اینکه به من اخـتـیار میبخـشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
قـوّت بـال و پـرم، یا حـسن بن عـلی با تـو شـدم محـتـرم، یا حسن بن علی بـاز هم از جـانـِبت آمده یک یاکـریـم پَـر زده دور و بـرم، یا حسن بن علی خورده به کارم گـره، ذکر لـبانم شده مثـل پـدر مـادرم، یا حـسـن بن عـلی رزقِ سجـودِ مرا بیشـتر از پیـش کن از هـمه سـائل تـرم، یا حـسن بن علی کاش به روی سرم دست تو را حس کنم در نـفـسِ آخـرم، یـا حـسـن بن عـلـی زمزمۀ برزَخم یا علی موسی الرضا زمـزمـۀ محـشـرم، یا حـسن بن عـلی تا بپذیـرد مرا محضِ غلامی؛ حسین نـام تو را میبـرم، یا حـسن بن عـلی این بـدِ بیآبـرو کـنـج خـیـالات خـود ساخت برایت حـرم، یا حسن بن علی حک شده روی نگین شرف الشّمسِ من حضرتِ صاحب کرم، یا حسن بن علی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کنج دنجی در هیاهـوی جهان داریم ما تا میان سیـنه از مهرت نشان داریم ما خانۀ ویران دل با مهر تو قیمت گرفت در خـراب آبادمان، گـنج نهان داریم ما ما نـمک پروردۀ خـوان کـریم عـالـمیم شامل لطفیم اگر در سفره نان داریم ما خاک سردِ مُردهایم و تشنۀ یک جرعه نور دست بر دامان لطـف آسـمـان داریم ما ما کبوترهای قـبر خـاکی صحـن توأیم کـنـج ایــوان خـیـالی آشـیـان داریـم ما تا گذر کرد از مزارت باد صحرا، گریه کرد چون نسیم از داغ تو اشک روان داریم ما از غم تشییع سرخت، ذرّه ذرّه سوختیم تا ابد در سیـنهمان، داغ گران داریم ما واژه حیران مانده بین مدح و اشک مرثیه در بـهـار شوق، انـدوه خـزان داریم ما
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
به گلزار امامت بار دیگر غنچهای وا شد تبسم بر لبان حضرت صادق هویدا شد میان مکه و شهر مدینه گل فشان گردید ستاره پیش پایش ریخته از آسمانها شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی هر جا گـذری، حکـایت از نـور کنی سید محمد رستگار چون سرو همیشه راستقـامت بودی مـعـنـای شـرافـت و شـهـامـت بـودی سید هاشم وفایی دل در حرم تو خویش را گم کردهست یعـنی عـوض گـریه تـبـسم کردهست محمد جواد غفورزاده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ای بـنـای حـرم عــدل و امـان را بـانـی ای ز انــوارِ تـو، آفــاق هـمـه نــورانـی ای تو در مکرمت و جود، نبی را مانند ای تو در منـزلت و قـدر، عـلی را ثانی آن جمال ملکـوتی که تو داری، به مَلَک از تـمـاشـای رُخـت دست دهـد حـیرانی تویی آن نوح، که خود روح نجاتی هر گاه گـیـتی از سـیل حـوادث بـشـود تـوفـانـی گردش چشم تو و گردش افلاک یکیست نـکـنـد چـرخ ز فـرمـان تـو نـافـرمـانـی که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال یـوسف فـاطمه یک عـمـر شود زندانی؟ آب شد شمع وجود تو و خون شد جگرت آه از ظـلـمـت زنـدان و شـب ظـلـمـانـی از هـجوم غـم و اندوه به تـنگ آمده بود روح قــدســی تـو در کــالـبـد انــســانـی جان فدایت که به يک عطف نظر زنده کنی در دل و جـان جـهـان عـاطفـۀ عـرفـانی از لب لعـل تو، انـوار هدایت جاریست ای سـحـاب کـرمت، در هـمـهجا بارانی ای کـلامُ اللَّه نـاطق که تو را میخـوانـند شــجــر طــیــبـه در مـعــرفـت قــرآنـی حبس و تبعید به فتوای تو محبوبتر است از قــبـول سـتــم و سـلـطـۀ بـیایــمـانـی بر در قـاضـی حـاجـات مـنـاجـاتکـنـان عرض حاجت بری ای سجدۀ تو طولانی آفتابی و سفـر میکنی از شرق به غرب عجـب از صبر تو در سـایۀ سرگـردانی اهـرمن گرچه بسی بهـر فـنایت کـوشـید حـاش لِلَّه کـه شـود جـلـوۀ یـزدان، فـانـی شاهد مـکـتب تـوحـیـدی و در راه هدف بِـاَبـی اَنـت و اُمّـی کـه شـدی قــربــانـی روح و ریحان حریم تو دل از دستم برد بـاز مـمـنـونـم از آن رایـحــۀ روحــانـی تا مرا رخـصت پـابـوس تو پـیـدا نـشـود مـنم و دست و گـریـبان غـمـی پـنهـانـی «گر چه دوريم به یاد تو سخن میگوییم بُـعـد مـنـزل نـبـود در سـفـر روحـانـی» با تـولّای تو، تا گـلـبن طـبـعـم گـل کـرد عـوض گـریـه کـند دیـده گـلابافـشـانـی چه بخواهم که تو خود حال مرا میبینی چه بگـویم که تو خـود درد مرا میدانی نظری کن که «شفق» محرم کوی تو شود ای بـنـای حـرم عــدل و امـان را بـانـی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای کـلـیـمالـلَّـه تــمـاشـا کـن کـلام الله را بر فـراز دست خـورشیدِ ولایت، ماه را روح رحمان، جان قرآن، نخل طور است این پسر این پسر بدرالمنیر و این پسر شمسالضحاست این پسر بابالکرم، بابالولا، بابالعطاست صاحب خلق و خصال و خوی احمد کیست؟ او مـاه ذیحـجـهست مـحـو آفـتاب روی او جنس آدم قبضهای از خاک پاک کوی او آیـۀ عـفـو الـهـی بر لـب خـنـدان اوسـت ای جمال چهارده معصوم در رخسار تو وحیِ ساعد خیزد از لبهای گوهربار تو آسـمان چـشم انتـظـار ذکر یارب یاربت ای دُرِ شش بحر و بحر پنج دُر! روحی فداک آسمان در صحن تو بنهاده پیشانی به خاک میـثم آلـودهای عـبد و ثـنـاگـوی شماست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
امشب تمام مُـلک و مَلک در ترنم است چون مـوسم دمیدن خـورشید هفـتم است آن فـیـض لایـزال که مشـتـق ز نـور او خورشید آسمان رضا، نـور هـشتم است آن پـرتــو جـمـال خـدایـی کـه طــور او آئیـنهزار حضرت معصومه در قم است مـوسای طـور قـرب که در پـیـشگـاه او صدها کـلـیم بی «اَرِنی» در تکـلم است بـگـرفـت دست عـیـسی مـریـم ولای او کز پای دارِ فـتـنه، به چـرخ چهارم است هر صبحدم فـریضۀ حق بر امـین وحی بر حـضرتـش ادای سـلام ٌعـلـیکـم است دلـتـنـگـیاش مـبـاد که در غـنچـۀ لـبـش لـطـف شکـوفـهبـاری بـاغ تـبـسـم اسـت نــــور خـــدا در آیـــنــۀ آفـــتـــاب تـــو حـیـرتفـزای دیدۀ افـلاک و انجـم است عــدل مـجـسـمـی تـو و هـر دادخـواه را در بارگـاه لـطـف تـو شـوق تَـظَـلُّم است یزدان نخواست تا غم روزی خورد کسی با لطف تو که قاسم الارزاق مردم است آن سر که نیست خاک درت در تنزُّل است وان دل که نیست جای تو، جای تألُّم است طاعات منـکـران تو در روز رستـخـیز آتـشبـیـار مـعـرکـه مـانـنـد هـیـزم است در روز حـشر جز تو شـفـیعی مبـادمان جایی که آب هست چه جای تیـمم است؟ با نعـمت ولای تو «پروانه» را چه غـم عمریست در بهشت که غرق تنعم است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
عـلـویـات گـرفـتـار یـزیـدنـد حـسـین! با چه زجری دم این کاخ رسیدند حسین! صندلی بود ولی یکـسره سـرپا بودند ایـسـتادنـد و ز پـا درد بُـریـدند حسین دخترانت همگی بر لبشان مشت زدند آه اینها مگر از دور چه دیدند حسین؟! یک نفر حرف زد و دختر تو شد لرزان حـرفهای بدی انگـار شنـیدند حسین خیزران بر لب تو یا که به زینب میخورد؟ تکـیهگاه حـرم افـتاد و خـمیدند حسین منبری رفت به منبر و علی را سَب کرد نیمه جان پای همین دردِ شدیدند حسین خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت آبروی همه را خوب خـریـدند حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( مصائب شهر شام )
آورده است بوی تو را کاروان به شام پیچیده عطر واعطشای تو در مشام... هفتاد و یک ستاره که بر نیـزه رفتهاند صف بسـتهاند پشت سر تو به احـتـرام تو مرگ را به سُخره گرفتی و دیگران دلخوش به دینِ بیخطرند و مقام و نام طولی نمیکشد که جهان بشنود که نیست حـجّـی قـبـولتـر ز هـمـین حجّ نـاتـمام آنقـدر دور نیست که دسـتی به انـتـقام تـیـغ تو را دوبـاره بـرون آرَد از نـیـام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
شام یک محشرکبراست کجایی عباس دخـتر فاطـمه تنهـاست کجایی عباس گاهی از طشت غضب کن که نگاهم نکنند بی حیا روبروی ماست کجایی عباس شامیان ازسر تفریح به ماسنگ زدند گـوئـیا آخـر دنـیـاست کجـایی عـباس پرت میکرد یکی سنگ بزرگ خود را هـدفـش اکـبر لـیـلاست کجایی عباس خواهرت را سر دروازه تماشا کردند غـیرت شـام معـماست کجایی عـباس آنکه افـتاده رقـیه است به پـای نـیـزه روی نی یوسف زهراست کجایی عباس همه گـویند به هم عـیـد مبـارک باشد داغ ما خـنـدۀ اعـداست کجایی عباس
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
بازارِ شام و بغضِ ناب ای وای زینب یک عـدّه نامردِ خـراب ای وای زینب سرهای روی نیزه چوب و سنگ میخورد با هـلهـله محـض ثواب ای وای زینب اشـک و هـراسِ بـچّـههای دستبـسـته ذکـر لـبِ بیبـی ربـاب ای وای زیـنب یـک عـدّه غـرق پـایکـوبی پـایِ نـیـزه با عشوه و با آب و تاب ای وای زینب کـف میزدند و بود پـرچـمهای رنـگی در دستِ چندین بیحجاب ای وای زینب بینِ شلوغی رد شدن سخت است خیلی سخت است! دارد اضطراب! ای وای زینب بـا داغِ دل شـد ســاکـنِ ویــرانـۀ شــام بیسـایـبـان، در آفـتـاب ای وای زینب چشم یزیدِ هرزه(لع) و کاخی چراغان شـد واردِ بـزم شـراب ای وای زیـنب!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کـاروان را مُـعـطّـلـش کـردند این چه جور احترام و اکرام است به کـدامـین بـیان کـنـم تـشریح فخرِ عالم به شام، گـمنام است سَبِّ حـیدر ز بس شده مرسوم هـمۀ شـهـر پُـر ز دشـنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهـرِ تـهـمت زدن به آل عـلـی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انـگـار این ولایتِ کـفـر بیخـبر از ظهـور اسلام است شامـیان را حیا و عـفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بـر یـتـیـم و اسـیـر بَـد اَخـمـنـد کـاروان شد به پـیـشِ منـظرها هـمـه دیـدنـد پـاره مـعــجـرهـا دور از چـشم حـضرت عباس ریـخـتـنـد آبـروی خـواهــرهـا مـیـهــمـانــان خــارجـی حـتـی هـمـه دیـدنـد بـغـضِ کـوثـرهـا سرِ شـب تا سـحـر حـرامیهـا سـنـگ میریـخـتـنـد بر سرها این مـصیـبات را هـمان بهـتر کـه نـدیــدنـد چــشــمِ مــادرهـا حـرف بَـد مـیزدنـد نـامـردان پـیـش چـشـم و سـر بــرادرهـا گــریــۀ آســمــان درآمـده بـود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود وای بـر شــامـیــانِ لا کــردار بـدتـر از کـوفــیـانِ بَـد رفـتـار اهـل بـیـتِ حـسـیـن را بـردنـد از مــحــلِ یــهــود تــا بــازار رأسهـا با کـجـاوههـا نـزدیک تـا بـبــیــنــنـد مــردمِ بَــد کــار از غــرورِ شـکــســتـۀ زیـنـب تـا رسـیـدن به کاخِ اسـتـکـبـار ناسـزا گـفـتـنِ حـرامـیِ پـسـت گـریـۀ طـفـل و خـنـدۀ حـضّار ریسـمانها به دستِ اهل حـرم کـعـبِ نـیهـا به پـنـجـۀ کُـفـار هـمه اینـهـا به یک طـرف امـا وای از چــشــمهـای پُــر آزار اُسـرا را بـه شـهـر گـردانـدنـد
: امتیاز
|